رسته‌ها
شرق اندوه
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 680 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 680 رای
شرق اندوه نام چهارمین کتاب از هشت کتاب (مجموعه اشعار) سهراب سپهری است، که اولین چاپ آن در سال ۱۳۴۰ منتشر شد. کیوان ساکت هم آلبومی به همین نام منتشر کرده‌است.

کتاب شرق اندوه شامل اشعار زیر است (به ترتیبی که در کتاب آمده‌):
روانه / هلا / پادمه / چند / هایی / شکپوی / نه به سنگ / و / نا / پاراه / شیطان هم / شورم را / bodhi / گزار / لب آب / هنگامی / تا / تنها باد / تراو / وید / و شکستم، و دویدم، و فتادم / نیایش / به زمین / و چه تنها / تا گل هیچ
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
29
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/19

کتاب‌های مرتبط

پرسه در پاییز پیر
پرسه در پاییز پیر
4 امتیاز
از 6 رای
خسته تر از همیشه
خسته تر از همیشه
4.4 امتیاز
از 621 رای
رها: مجموعه شعر
رها: مجموعه شعر
4.3 امتیاز
از 458 رای
هنوز: مجموعه شعر نو
هنوز: مجموعه شعر نو
3.7 امتیاز
از 6 رای
گریه روی شانه تخم مرغ
گریه روی شانه تخم مرغ
4.3 امتیاز
از 295 رای
در آستان بلوغ
در آستان بلوغ
4.6 امتیاز
از 9 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شرق اندوه

تعداد دیدگاه‌ها:
17
نسخه ویرایش شده جایگزین شد.
\[edit=Reza\]1403/07/19\[/edit\]
من از تو پرم ،ای روزنه باغ هماهنگی کاج و من و ترس
هنگام من است ، ای در به فراز ، ای جاده به نیلوفر خاموش پیام...
سایه شدم و صدا کردم
کو مرز پریدن ها دیدن ها ؟ کو اوج نه من دره او ؟
و ندا آمد : لب بسته بپو
مرغی رفت تنها بود پر شد جام شگفت
و ندا آمد : بر تو گوارا
باد تنهایی تنها باد...
به سراغ من اگر می آیید دیگر آسوده بیایید ، به گمانم دو سه وقتی است که ترک خورده چینی نازک تنهایی من ، من پریشان تر از آنم که به خود فکر کنم و تو حیرانتر از آنی که مرا درک کنی ، من چنان بی خبر از خویش و تویی بی خبر از ما که غریبانه ترین شعر در آیینه ما حیرانی ست...
دوستی ها کمرنگ؛ بی کسی ها پیداست؛ راست گفتی سهراب؛ آدم اینجا تنهاست ... !
و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست...
باید امشب بروم من که از بازترین پنجره ها با مردم این شهر سخن گفتم حرفی از جنس زمان نشنیدم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم...8-)
باید امشب بروم من که از بازترین پنجره ها با مردم این شهر سخن گفتم حرفی از جنس زمان نشنیدم
- آری ما غنچهء یک خوابیم
- غنچهء خواب؟ آیا میشکفیم؟
- یک روزی ، بی جنبشِ برگ!!
- اینجا؟
- نِی .. در درّهء مرگ
(خوابِ خوشی ست .. غنچهء سهراب)
شرق اندوه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک